دانشجویان فناوری اطلاعات

این وبلاگ برای بچه های مهندسی فناوری و اطلاعات دانشگاه پیام نور دستجرد قم ساخته شده

دانشجویان فناوری اطلاعات

این وبلاگ برای بچه های مهندسی فناوری و اطلاعات دانشگاه پیام نور دستجرد قم ساخته شده

امتحان تربیت بدنی دوم تیر 1388

 

 

تا به اون شب لای کتاب تربیت بدنی رو باز نکرده بودم با اینکه یک هفته فرصت داشتم توی طول ترم هم خوندن از دانشجو جماعت بعیده   فکر می کردم راحته و احتیاج به خوندن نداره به اجبار روند دانشجویان شب امتحانی رو در پی گرفتم و شب و تا صبح بیدار ماندم و به هر زحمتی بود تمامش کردم . دم دمای صبح بود که کتابمو تموم کردم ، تصمیم گرفتم بخوابم قبل از خواب ساعت و تنظیم کردم برای ساعت 8:30 پیش خودم گفتم  خوب یک ساعتی  طول میکشه تا آماده بشم و ساعت 9:30 راه میفتم تا قبل از ساعت 9 به سرویس برسم  اون زمان متوجه نشدم چه اشتباه محاسباتی انجام دادم . 5 دقیقه مانده به 9 دوست جونم بهم زنگ زد... و... گفت : کجایی؟ ... من هم در کمال آرامش... گفتم : خونه؟...  که ...  گفت: خونه چیکار میکنی ؟ سروس داره حرکت میکنه!!! ...  من با تعجب ...  گفتم ؟ مگه سرویس ساعت 9 حرکت نمی کنه؟!!!... گفت : چرا الان هم 5 دقیقه مونده به 9 .

تازه اون لحظه متوجه چه اشتباه محاسباتی بزرگی کردم .و خودمو با سرعت نور به سرویس که در حال حرکت بود رسوندم .

حالا هر چی فکر میکنم نمی دونم چه جوری محاسبه کردم که اگه 9:30 حرکت کنم 9 می رسم ...!!!

تو اتوبوس کلی به این موضوع خندیدم و حالا هر وقت تو محاسبه ایی واضح اشتباه می کنیم میگیم: قضیه ی 9:30 حرکت کنم 9 می رسمه دیگه...

اولین خاطره

 

 

 

این خاطره را برای ورودی های جدید می نویسم ....

ساعت 8 صبح 17 مهر اولین کلاس من  در دانشگاه شروع می شد خوب طبیعی بود که استرس زیادی داشتم چون برای اولین بار داشتم پایم را در محیط جدید می گذاشتم خیلی هیجان زده بودم و دلم شور می زد . از شب قبلش توی ذهنم دانشگاه و اولین برخوردم را ترسیم میکردم .

از آنجایی که دانشگاهم با شهرم یک ساعتی فاصله داشت و چون روز اول بود و سرویس نداشتم تصمیم گرفتم با پدرم به دانشگاه بروم که از بد شانسی من وسط راه ماشین خاموش کرد حدودا یک ساعتی طول کشید تا دوباره ماشین سر پا شد توی این یک ساعت نگران بودم که دیر میرسم و از همین ابتدای ترم بی انظباتی...

وقتی پدرم دانشگاهم را به من نشان داد تمام ذوق و شوقم کور شد دانشگاه با تصورات من خیلی متفاوت بود و توقع نداشتم دانشگاه را در یک ساختمان اداری ببینم این قدر بهت زده بودم که متوجه نبودم که نیم ساعت بیشتر به پایان کلاس نمانده  وقتی وارد کلاس شدم با چشمهای خیره ی جمعی به خودم مواجه شدم که آنها هم بدتر از من متعجب بودن سلام کردم و داخل شدم و نشستم که استاد شروع کرد به سرزنش کردن من که چرا دیر آمدم و دیگر تکرار نشود اصلاتوقع نداشتم در اولین برخوردم این قدر سرزنش شوم به هر حال این اولین و آخرین تاخیر من بود

در نیم ساعت پایانی کلاس به خودم و دانشگاه و تصورات متفاوت من از دانشگاه و برخوردم می خندیدم و پشیمون از انتخاب رشته ایی که کرده بودم...

دوست عزیز سال اولی ، اول از همه بهت تبرک میگم به خاطر قبول شدن در کنکور، مطمئنا زحمت زیادی کشیدی  دوم شاید این دانشگاه معایب زیادی داشته باشه ( اگه تونستی حتما انتقالی بگیر) ولی محاسنی هم داره ناراحت نباش دارم دلداریت میدم